بريد دوست چون آورد نامه

شاعر : اوحدي مراغه اي

دريد آن عاشق از اندوه جامهبريد دوست چون آورد نامه
حديثي سر به سر جنگ و ملامتسلامي ديد، دور از هر سلامت
فراغ خاطر خود کامه‌ي دوستبدانست از سواد نامه‌ي دوست
جفا بر خود مکن چندين که چندانبه دل گفتا: بکن زين کار دندان
دگر بارش سر پيوند ما نيستدل آن بي‌وفا در بند ما نيست